شهید سید حسن رفیعی
نام پدر: جواد
تاریخ تولد: 1344
محل تولد: نجف اشرف
شغل: محصل
یگان اعزام کننده: بسیج
تاریخ شهادت: 61/4/31
محل شهادت: بصره
زیارتگاه: گلزار شهدای اصفهان
زندگینامه:
این شهید بزرگوار در سال 1344 در شهر نجف اشرف درعراق به دنیا آمد. در سال 1348 با روی کار آمدن حزب بعث خانواده اش را از عراق بیرون راندند. در 6 سالگی وی را در دبستان کمال اصفهان ثبت نام کردند. ایشان در اوقات فراغت در گرمابه پدر خود مشغول به کار می شد. در زمان انقلاب فعالیت هایی از جمله شعارنویسی روی دیوارها داشت. هنگام شروع جنگ در آموزش نظامی بسیج شرکت کرد و پس از آن به جبهه اعزام گردید و در نبرد با مزدوران بعثی به شهادت رسید.
جلوه هایی از شهید:
او فردی مذهبی بود و به مردم و همسایگان کمک می کرد. به پدر و مادر خود احترام می گذاشت. او بسیار ساده می زیست. ایشان دعای توسل زیاد می خواند. همیشه خانواده را سفارش به صبر می کرد. علاقه ی وافری به امام داشت. نماز را اول وقت می خواند.
پیام شهید:
از ملت ایران می خواهم که همچنان محکم و استوار در صحنه بمانید و سنگر نماز جمعه را ترک نکنید. اما ای خواهران و برادران گرامی بدانید که من آگاهانه پای در این وادی گذاشتم و برای رضای خدا به جبهه می روم.
تا می توانید با مال و جان خود از رزمندگان حمایت کنید. شما ای برادران عزیزم، ای رزمندگان اسلام فقط برای خدا و کیان اسلام بجنگید. سعادت و شهادت در همین است.
گلبرگ های خاطره:
خاطره ای از پدر شهید: حسن همراه مادرش به نجف اشرف برای زیارت حضرت امیر مشر شدند. مادر حسن مشغول نماز شده و به حسن که بچه ای 5 ساله بود گفت: برو داخل حرم دور بزن. بعد از چند دقیقه حسن برگشت و گفت: مادر بیا آقا داخل ضریح نشسته است تا نرفته او را ببین. مادر حسن می گوید: من اول توجه نکردم بعداً با اصرار و پافشاری او به طرف ضریح رفتم. زمانی که رسیدم، حسن گفت: مادر دیر آمدی آقا اینجا نشسته بود و از سر مبارکش هم خون می ریخت و شمشیر در دست آقا بود. آنقدر اصرار کردم نیامدی تا آقا رفتند. این خاطره را شهید تا زمان بزرگسالی همیشه در خاطر داشت و هرگز محو نشد، لذا این خاطره را که خاطره ی شیرین اوست برایتان نقل کردم.
تصاویر شهید:
یادش گرامی و راهش پر رهرو باد