شهدای شهر رهنان

پایگاه اطلاع رسانی شهدای شهر رهنان

شهدای شهر رهنان

پایگاه اطلاع رسانی شهدای شهر رهنان

شهدای شهر رهنان

پایگاه اطلاع رسانی شهدای شهر رهنان
ایمیل : Shahidan.Rehnan@gmail.com

جستجو
ویژه ها
سرلشکر پاسدار شهید محمدرضا زاهدی

سردار شهید سید اکبر اعتصامی

سردار شهید محمد زاهدی

سردار شهید یدالله تقی یار

آخرین نظرات

شهید علی محمدشریفی
نام پدر: حسینشهید علی محمدشریفی
تاریخ تولد: 1311
محل تولد: رهنان
شغل: بنا
یگان اعزام کننده: بسیج
تاریخ شهادت: 63/12/23
محل شهادت: جنوب
زیارتگاه: مفقودالاثر


زندگینامه:
شهید علی محمدشریفی در سال 1311 در شهر رهنان در خانواده ای مذهبی و متدین دیده به جهان گشود. در سن 3 سالگی پدر خورد را از دست داد، پس از آن سرپرستی ایشان را عموی بزرگوارشان به عهده گرفت. علی از همان اوان کودکی پا به پای عموی خود به کار بنایی پرداخت و این شغل را پیشه ی خود کرد. در سال 35 به کربلا مشرف شد. او دارای ایمانی محکم و اراده ای قوی بود، نماز و روزه اش هیچ گاه ترک نمی شد. همیشه قرآن تلاوت می نمود. او بسیار مهربان و در حل مشکلات دیگران کوشا بود و خانواده اش را بسیار دوست می داشت. در بحبوحه ی انقلاب در راهپیمایی ها شرکت مداوم داشت و در یکی از همین راهپیمایی ها از سوی طرفداران رژیم شاه مورد ضرب و شتم قرار گرفت. از حضور در نماز جمعه غافل نمی شد. با شروع جنگ تحمیلی با وجود داشتن همسر و فرزند وظیفه ی خود دانست که به جنگ با دشمن بعثی برود و از کشور خود دفاع کند تا همسر و فرزند و دیگر هموطنانش بتوانند از شر دشمنان در امان باشند. علی با وجود کثرت سن به عنوان بنا، امدادگر و نیروی پشتیبان در چندین مرحله در مناطق عملیاتی حضور پیدا کرد. ایشان روحیه ای بسیار قوی داشت. در وصیت نامه ی خود بیان کرده بود که وقتی شهید شدم اگر جنازه ام را آوردند در گلزار شهدا دفن کنید و اگر جنازه ام را نیاوردند اصلاً نگران نباشید. تا اینکه در عملیات بدر در تاریخ 63/12/23 به درجه ی رفیع شهادت نایل امد و پیکر مطهرش مفقود گردید.


پیام شهید:
با سلام به رهبر کبیر انقلاب و خانواده ی محترم شهدا. اکنون که لحظاتی دیگر با قلبی آکنده از مهر به کشور اسلامی عازم خطوط مقدم جبهه هستم، از تمام کسانی که این سطور را می خوانند یا می شنوند تقاضا دارم که در پشت جبهه با عوامل صد انقلاب مبارزه کنند. خدا می داند که این رزمندگان از لحظه ای که خبر حمله به گوششان رسید با روحی گشاده تصمیم به نابودی عوامل کفر گرفتند و این لحظه های حساس و فراموش نشدنی در قلب انسان باقی می ماند. به قول حضرت امام در صدر اسلام هم، جوانانی با این شور و شوق حاضر به گذشتن از خود نبودند. خواهش من از شما این است که به تبلیغات دشمن گوش ندهید.


گلبرگ های خاطره:
وقتی برای آخرین بار به مرخصی آمده بود شبی که می خواست فردایش عازم جبهه شود فرزندانش به خاطر علاقه ای که او داشتند دور ایشان حلقه زدند و از پدرشان خواستند که این بار، به جبهه نرود و پیش آن ها بماند و به ایشان گفتند: شما به وظیفه ی خود عمل کرده اید و دیگر سنتان زیاد است و جبهه رفتن برایتان مشکل است. ولی پدرشان به اصرار آن ها توجهی نکرد و گفت: من و امثال من باید به جبهه برویم و دست این دشمن بعثی را از سر کشورمان کوتاه کنیم. فردای آن روز خود را شتابان به جبهه ها رساند و مهر پدری نتوانست ایشان را از وظیفه ی انسانی-الهی خود بازدارد.


یادش گرامی و راهش پر رهرو باد

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی