شهید باقر صادقیان
نام پدر: ابراهیم
تاریخ تولد: 1345
محل تولد: رهنان
شغل: دامدار
یگان اعزام کننده: بسیج
تاریخ شهادت: 62/12/5
محل شهادت: منطقه عملیاتی خیبر
زیارتگاه: مفقودالاثر
زندگینامه:
شهید باقر صادقیان در سال 1345 در خانواده ای مذهبی و متعهد و زحمتکش در شهر شهید پرور رهنان دیده به جهان گشود. نامش را به یاد امام پنجم شیعیان، باقر گذاشتند. دوران طفولیت و نوجوانی خود را در دامان پاک و پر مهر خانواده ی خود گذراند و همراه با آن ها در صحرا و بیابان ها به دنبال گوسفندان و چراندن آن ها بود. او روزها را بدین منوال می گذرانید و شب ها به مدرسه می رفت. تا کلاس سوم ابتدایی درس خواند، ولی به علت مشکلات مادی خانواده و نیازی که در خانواده احساس می نمود روی به کار کردن آورد و برای امرار معاش شرافتمندانه زحمت می کشید تا اینکه عشق و علاقه فراوانش به حضور در جبهه های جنگ او را در تاریخ 15 بهمن ماه 1360 روانه ی آنجا نمود. در چندین عملیات مختلف از جمله فتح المبین شرکت فعال داشت و چندین مرتبه مجروح گردید ولی باز دست از مبارزه نکشید تا نهایتاً به آرزوی دیرینه اش رسید و مفقود گردید.
جلوه هایی از شهید:
قلب پاک، جدیت و پشتکار، اهمیت دادن به نماز و ورزه، نماز های مستحبی، نماز شب خواندن، شجاعت و بی باکی، اخلاق خوش و خوشرفتاری از خصوصیات اخلاقی آن بزرگوار بود.
پیام شهید:
خداوند جان و مال اهل ایمان را به بهای بهشت خریداری کرده. پدر و مادرم می دانید که انسان یک مرتبه به دنیا می آید و سرانجام یک مرتبه هم از دنیا خواهد رفت، پس چه بهتر که مرگش در راه خدا باشد. من به استقبال شهادت می روم که اسلام عزیز پایدار بماند. پدر و مادر و برادران و خواهران و تمامی دوستانم، هیچ وقت خدا را از یاد نبرید و هیچ گاه زیر بار ستم نروید. در نماز جمعه و جماعت شرکت کنید.
گلبرگ های خاطره:
یکی از همرزمان شهید نقل می کند: یک شب در ماه رمضان در منطقه ی شلمچه بعد از فتح منطقه توسط نیروهای خودی، تمام سنگرها پاکسازی شده بود به جز یکی دوتا از سنگرها. در آن شب باقر به قصد تجدید وضو آفتابه ای بر می دارد و بیرون از سنگر می رود ولی بعد از چند دقیقه دیدیم که همراه با یک نفر به طرف سنگر می آید، ما را صدا زد، بلند شدیم، کمکش کردیم و با کمال تعجب دیدیم شهید به وسیله ی آفتابه ای که لوله ی آن را کنار گوش آن عراقی گرفته بود او را اسیر کرده بود و به سنگر آورده بود و وقتی که به سنگر رسید آفتابه را نشان دیگر همرزمان و همچنین آن اسیر عراقی داد و همه از تعجب شگفت زده شده و کلی خندیدند.
تصاویر شهید:
یادش گرامی و راهش پر رهرو باد