شهید محمدرضا صابری
نام پدر: یدالله
تاریخ تولد: 1347
محل تولد: اصفهان
شغل: ریخته گر
یگان اعزام کننده: بسیج
تاریخ شهادت: 67/4/27
محل شهادت: خرمشهر
زیارتگاه: گلزار شهدای شهر رهنان
زندگینامه:
محمد در یک خانواده ی متدین در رهنان به دنیا آمد. مدتی را به تحصیل و سپس به کار مشغول شد. عشق به ادای تکلیف او را بر آن داشت تا با تغییر تاریخ تولد خود در شناسنامه، خود را به صف رزمندگان ملحق نماید. با این کار او موفق شد در چند عملیات شرکت نماید و در این راه چند مرتبه نیز زخمی شد. سرانجام بعد از پذیرش قطعنامه در عملیاتی که عراق به قصد تصرف خرمشهر انجام داد بر اثر ترکش خمپاره به شهادت رسید.
جلوه هایی از شهید:
ایشان فردی مومن و پرهیزکار و ایثارگر بود. به واجبات خود عمل می کرد و از محرمات بسیار دوری می کرد و خود را مقید به شرکت در نماز جماعت و جمعه می دانست و در امر به معروف و نهی از منکر کوتاهی نمی کرد. همیشه به مادر و خواهران خود نسبت به حجاب سفارش می کرد و از رضایت پدر و مادر خود برای حضور در جبهه بسیار قدردانی می نمود.
پیام شهید:
توصیه من به شما این است که پیرو ولایت فقیه و روحانیت متعهد باشید و وحدت خود را حفظ کنید و نگذارید افراد ضد انقلاب بین شما نفوذ کنند و بدانید که کوچکترین سهل انگاری و مسامحه در جنگ و مسائلی که فعلاً در جهان می گذرد موجب نابودی انقلاب خواهد شد.
گلبرگ های خاطره:
در یکی از عملیات ها زخمی شده بود. چندین هفته از او خبر نداشتیم. پس از جست و جو خبر پیدا کردیم که سخت مجروح شده و در بیمارستان شیراز بستری شده است. به ملاقات ایشان رفتیم. گفت: من حالم خوب است، در صورتی که بدنش پر از ترکش بود، عصب پایش قطع شده بود، پنجه هایش را می کشید و حالت معلولیت پیدا کرده بود. پس از مدتی کوتاه که از بیمارستان مرخص شد، می خواست دوباره به جبهه برود. پدر و مادرم از او خواستند که صبر کند، جای زخم هایش خوب شود و دوباره برود. ایشان گفت: من حالم خوب است . جبهه احتیاج به ما دارد.
خاطره ای که از نحوه ی شهادت ایشان داریم این است که وقتی ایران آتش بس را قبول کرد ساعت 2 بعد از ظهر از رادیو اعلام شد و عراقی ها می خواستند دوباره خرمشهر را بگیرند. گردان آن ها در خط اول بود. ایشان با شنیدن قبول آتش بس ناراحت شد و شروع به گریه کرد و گفت که ما از شهدا عقب ماندیم و شهادت نصیب ما نمی شود و ما از این فیض الهی محروم ماندیم. با چشم گریان برخاست که به پشت خاکریز برود در همین لحظه بود که تک دشمن شروع شد. از سنگر خارج نشده بود که گلوله ی خمپاره آمد داخل سنگر و ایشان به آرزوی خود که همان شهادت بود رسید.
یادش گرامی و راهش پر رهرو باد