شهید رسول زینلی
نام پدر: قربانعلی
تاریخ تولد: 1346
محل تولد: رهنان
شغل: دانشجو
یگان اعزام کننده: بسیج
تاریخ شهادت: 67/3/23
محل شهادت: شلمچه
زیارتگاه: گلزار شهدای شهر رهنان
زندگینامه:
رسول زینلی در خانواده ای مذهبی متولد شد. تحصیلاتش را با موفقیت تا دوره ی راهنمایی طی نموده بود که انقلاب اسلامی آغاز شد. او نیز همگام با امت انقلابی به فعالیت پرداخت و به جمع دشمن ستیزان اسلام پیوست. از سال سوم راهنمایی همزمان با تحصیل به کار پرداخت و از دسترنج خود به جبهه ها کمک می کرد. با تشکیل ارتش بیست میلیونی به بسیج پیوست و در پایگاه مسجد محل فعالیت چشمگیری داشت. در سال دوم دبیرستان یعنی سال 1363 با عزمی راسخ و با الهام از پیام ملکوتی امام که فرمودند رفتن به جبهه واجب کفایی است، عازم جبهه ی حق علیه باطل شد (جنوب) شد. رسول شور عجیبی برای حضور در جبهه ی نبرد داشت. او در دوران تحصیلات دبیرستان، چند بار عازم جبهه شد.
شهید زینلی پس از اخذ دیپلم در کنکوردانشگاه و تربیت معلم شرکت کرد و در هر دو موسسه پذیرفته شد اما از آنجایی که عشق به تعلیم و تربیت در سر داشت، شغل مقدس معلمی را انتخاب کرد. در طول تحصیل در مرکز تربیت معلم شهید رجائی اصفهان، بنا به حکم وظیفه، سنگر دانش را رها کرد و برای چندمین بار به سوی جبهه ها شتافت. او در چند عملیات مهم و گسترده به عنوان آر.پی.جی زن، معاون دسته و سپس مسئول دسته شرکت فعال داشت. در عملیات های کربلای 5، والفجر 10 و بیت المقدس 7، شرکت نمود.
سرانجام در تاریخ 23 خرداد ماه 1367، در ساعت 10 صبح در منطقه شلمچه و در آن آب و هوای گرم و سوزان خوزستان، بر اثر اصابت ترکش خمپاره 120 به قسمت های زیادی از بدنش، به فیض عظیم شهادت نائل آمد و روح بلندش بطرف آسمان ملکوت پرواز کرد.
در برخورد ترکش خمپاره که در حدود 2 متری وی بر زمین خورد، نیمی از صورت شهید از بین رفته بود و نیز قرآن و وصیت نامه را که در جیب همراه خود داشت، سوراخ شده و قطرات خون مطهرش آن ها را رنگین نموده بود.
پیام شهید:
خداوندا تو را شکر می کنم که مرا به دین خود هدایت کردی و از نعمت جهاد بهره مند ساختی تا بتوانم تو را بهتر بشناسم و از مشکلات و سختی ها راحتم ساختی تا به درگاهت نزدیکتر شوم. خدایا اگر در این راه تقصیر و کوتاهی شده است که می دانم شده و وظیفه ام را به خوبی انجام نداده ام مرا ببخش و مورد فضل و کرم خودت قرار بده. از پدر و مادر مهربان خودم که زحمات فراوانی در راه تربیت من کشیده اند نهایت تشکر را می کنم هر چند اگر به تعداد ریگ های بیابان به آنها نیکی کنم نمی توانم حقشان را ادا کنم.
وصیتم به امت شهید پرور این است که همان طور که قبلاً در خط امام بودید سعی کنید که همیشه پشت سر او حرکت کنید و اوامر او را به گوش جان بشنوید زیرا اکنون رهبر ما نایب بر حق امام زمان (عج)هستند و لازم است در این زمان که در غیبت کبری به سر می بریم از ایشان پیروی کنیم چنانکه ولایت او ولایت امام زمان (عج) و امیرالمومنین (ع) می باشد. از خداوند متعال می خواهم که همیشه ما را از پیروان و شیعیان حضرت علی (ع) قرار بدهد.
تصویر و متن وصیتنامه شهید :
اشهد ان لا اله الاالله واشهد ان محمدرسول الله واشهد ان علی ولی الله وائمه معصومین(عج)
با شهادت بریگانگی ذات احدیت و رسالت محمد و ولایت ائمه اطهار (ع) چند کلامی به عنوان وصیت نامه آغاز می کنم.
بسم الله الرحمن الرحیم
ولاتقولوا لمن یقتل فی سبیل الله امواتاً بل احیاء ولکن لاتشعرون.
این وصیت را هنگامی می نویسم که نمی دانم در قید حیات به سرمی برم یا نه و فقط به عنوان آخرین کلام چند جمله ای بر روی کاغذ می نگارم. وصیتم به امت شهید پرور که همانطور که قبلاً در خط امام بودید سعی کنید همیشه در پشت سر او حرکت کنید و اوامر او را گوش کنید زیرا در این فرمان رهبر نائب برحق امام زمان (عج) هستند و لازم است در این زمان که در غببت کبری بسر می بریم از ایشان پیروی کنم وچنانچه ولایت او همان ولایت امام زمان (عج) و امیرالمومنین (ع) می باشد ازخداوند متعال می خواهم که همیشه ما را از پیروان و شیعیان حضرت علی (ع) قرار بدهد.
پدر و مادر گرامی من نمی توانم از زحماتی که برای تربیت من کشیدید قدردانی کنم بلکه خداوند باید اجر شما را بدهد و آن هم شهادت در راه اوست و این راه می تواند برای سعادت باشد پس زمانیکه خبر شهادت مرا شنیدید از خدا بخواهید که قربانی که در راه او داده اید مورد قبول درگاهش بفرماید.
ما را با سالار شهیدان حسین بن علی (ع) محشور بفرماید.
ازخواهران وبرادران نیز طلب بخشش می کنم و از آنها می خواهم که با اعمال خود یک فرد مسلمان و مومن باشند.
از پدر و مادر خود می خواهم هرچیز را مطابق شرع است به کار ببرند و یک ماه نماز برایم بخوانید.
از تمامی دوستان و آشنایان حلالیت می طلبم .
خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار.
رزمندگان اسلام محافظت بفرما.
والسلام
مصاحبه شهید:
دریافت
مدت زمان: 32 ثانیه
گلبرگ های خاطره:
رسول خودش در سنگر تعلیم و تربیت بود اما قلب و فکرش در جبهه ها. او وقتی به مرخصی می آمد مرتب در فکر برگشت به جبهه بود. علاقه ی عجیبی برای حضور در جبهه داشت. در آخرین مرخصی و موقع اعزام مجدد به جبهه با هم قرار گذاشته بودند که در ساعت 12 ظهر در محل اعزام حاضر شویم. با توجه به بعد مسافت لازم بود که ساعت 11 صبح حرکت کنیم. هنگام خداحافظی با خانواده، ناگهان یکی از اقوام او در میان ما حاضر شد و از رفتن او ممانعت کرد. رسول به گریه و ناله افتاد و گفت: من باید بروم و دیگر نمی توانم اینجا بمانم. سرانجام موفق شد و با اقوامش آخرین خداحافظی را کرد.
تصاویر شهید:
چند تصویر از نوشته های هنری شهید:
یادش گرامی و راهش پر رهرو باد