شهدای شهر رهنان

شهید محمدرضا باباصفری
نام پدر: رمضان
تاریخ تولد: رهنان
شغل: استیل ساز
یگان اعزام کننده: بسیج
تاریخ شهادت: 66/6/24
محل شهادت: فاو – ام القصر
زیارتگاه: گلزار شهدای رهنان

زندگینامه:
شهید محمدرضا در خانواده ای متوسط چشم به جهان گشود و تا سوم راهنمایی تحصیلات خود را ادامه داد سپس مشغول کار شد. وی فردی با وفا و مهربان و با حیا بود و سعی می کرد هیچ گاه کسی از او آزرده خاطر نشود. دارای روحیه ای سرشار از عشق و محبت و محبت به خدا و ائمه اطهار (ع) بود و دلش شوق دیدار کربلا و رسیدن تا بر دوست داشت و در مناطق مختلف عملیاتی جبهه حضور داشت.

جلوه هایی از شهید:
هر شب جمعه مقداری شیرینی تهیه می کرد و به خانه می آمد و برای بستگانی که بچه یتیم داشتند می برد و می گفت من نمی توانم چنین صحنه هایی را تحمل کنم و تا جایی که توان دارم فروگذار نخواهم کرد.

پیام شهید:
با درود به مهدی موعود (عج) و با سلام بر رهبر کبیر انقلاب اسلامی و با درود و سلام بر تمامی رزمندگان اسلام ... خدایا، در این لحظات آخر فقط تو را دارم و تنها از تو اطاعت می کنم و از تو یاری می طلبم. خدایا، گناهانم را ببخش و کمک کن که خونم کمک کننده ی اسلام باشد. امت شهید پرور، در خط رهبر باشید و از دستورات ولایت فقیه اطاعت کنید تا خون شهدای ما پایمال نگردد.

اتحاد بین افراد و انقلاب را محکمتر کنید و نماز را فراموش نکنید و به دعاهای کمیل و غیره اهمیت فراوان دهید که ضرری نخواهید دید.
پدر و مادر عزیزم، دنباله رو مکتب حسین (ع) و امام باشید و با صبر خود مشت محکمی بر دهان منافقین بزنید و در تمام صحنه ها حضور داشته باشید و با حضور فعال خود به دشمنان اسلام مشت محکمی بزنید.

گلبرگ های خاطره:
در اوایل نوجوانی زمانی که یکی از دوستان و همسایگانش به شهادت رسیده بود یعنی در سن 12 سالگی، از خداوند طلب مغفرت و آمرزش می نمود و احساس وظیفه می کرد. پدرش به وی می گفت: پسرم تو که  هنوز سنی نداری اگر بزرگتر بودی وظیفه ی تو بود که از مرز و بوم کشور خود دفاع کنی. شهید همیشه می گفت: شما هرگاه برایم دلتنگ شدید برادر کوچکم حسین را ببوسید.

همچنین درست حدود 20 دقیقه قبل از شهادت شربتی تهیه می کند و به دوستان خود می دهد ولی خود قطره ای از آن را نمی نوشد و به آن ها می گوید این آخرین شربتی است که من درست می کنم.

یادش گرامی و راهش پر رهرو باد