شهید حاج سید محمدرضا مدرس
نام پدر: سیدعلی
تاریخ تولد: 1302
محل تولد: رهنان
شغل: کارگر بازنشسته
تاریخ شهادت: 66/5/9
محل شهادت: مکه (جمعه ی خونین)
زیارتگاه: گلزار شهدای شهر رهنان
زندگینامه:
او در سال 1302 در رهنان متولد شد. با پایان گرفتن دوران نوجوانی وارد بازار کار گردید. او فردی متدین و متعهد و مذهبی بود. به علت فعالیت های انقلابی دو بار توسط ساواک دستگیر و آزاد گردید ولی این دستگیری ها او را متزلزل نکرد بلکه روحیه ای تازه در کالبد او دمیده می شد. او اهل خدمت بود و در کارهای عام المنفعه شرکت فعال داشت. از جمله او بازسازی مسجد زاجان رهنان بود. وی همچنین بنیانگذار مسجد فاطمیه بود. او همیشه آرزوی شهادت می کرد تا بالاخره دعای او مستجاب گردید و در مکه ی مکرمه به فیض شهادت نایل گردید. پولی را که ایشان و همسرش برای سفر به سوریه مهیا کرده بودند برای جبهه انفاق کردند.
جلوه هایی از شهید:
شهید علاقه ی خاصی به روحانیت داشت و با بعضی از بزرگان، من جمله آیت الله جنتی رفت و آمد داشت و بزرگانی دیگر از علما مانند آیت الله العظمی بهبهانی، آیت العظمی سید علی نائینی و آیات دیگر مانند خادمی و شمس آبادی در منزل ایشان رفت و آمد داشتند.
او اهل مسجد و نماز جماعت بود و به تلاوت قرآن و شرکت در مراسم عزاداری امام حسین (ع) و ائمه اطهار (ع) علاقه ی خاصی داشت. علاوه بر روضه خوانی در تمام صبح جمعه ها، هر سال در وفات حضرت زهرا (س) یک دهه روضه خوانی می نمود و آن روضه مخصوصاً از سال 42 به بعد برای سازندگی جوانان و مردم اثر بسیار خوبی داشت و بزرگان اهل دین و علما در آن شرکت می کردند.
پیام شهید:
نسبت به حق الناس و رعایت اموال و حساب با مردم مواظب و سختگیر باشید و رعایت حق الله را نیز بکنید. در راهپیمایی ها و تظاهرات شرکت نمایید و پشتیبان امام و پیرو راه شهیدان باشید.
گلبرگ های خاطره:
نقل از اقوام شهید: شهید مدرس می گقت که من شرمنده ی خانواده ی شهدا هستم چون خودم پسری نداشتم که به جبهه برود و شهید بشود. از خدا می خواهم این فیض عظمای شهادت شامل حال من گردد و اضافه می کند که اغلب بعد از نماز من از ایشان می شنیدم که در تعقیبات می گفت: «اللهم ارزقنی قتلاً فی سبیلک».
تصاویر شهید:
یادش گرامی و راهش پر رهرو باد
سلام حج آقا رضا. خبری از آقا ندارید؟ دلم براشون تنگ شده. اگه ممکنه بهشون خبر بدید دلم خیلی می خواد ایشون رو دوباره ملاقات کنم. خواب دیدن که حج آقا رحیم ارباب و امیر المومنین علیه السلام به پیشوازشون امده بودند. دلم خیلی می خواد به رسم گذشته، ماجرای نشست و برخواستشون با بزرگان را برام تعریف کنند. بگید محمد غریب افتاده؛ این همه برای این و اون رفتید مشکل گشایی کردید، رفتید پیش صاحب منصبها برای حل مشکل مردم. نمیشه برای نوه تون تو اون دنیا برید پیش صاحب آبرویی صاحب منصبی بلکه من هم از غربت در بیام. به خدا این زندان خیلی دردناک و تاریکه.