شهید سید عبدالله حسینی
نام پدر: سید مرتضی
تاریخ تولد: 1334
محل تولد: رهنان
شغل: بنا – پاسدار
یگان اعزام کننده: سپاه پاسداران
تاریخ شهادت: 65/12/4
محل شهادت: شلمچه
زیارتگاه: گلزار شهدای شهر رهنان
زندگینامه:
شهید سید عبدالله حسینی در سال 1334 در خانواده ای از نظر مالی نسبتاً ضعیف ولیکن از نظر عرفان و معنویت و فرهنگ اسلامی بسیار خوب و در سطح نسبتاً بالا متولد شد. پس از گذراندن دوران طفولیت از دامن گرم و پرمهر مادر راهی مدرسه گردید. پس از اینکه موفق به ادامه ی تحصیل نشد به شغل بنایی پرداخت. وقتی انقلاب شروع شد بی وقفه در تمام صحنه های انقلاب حاضر بود و کمترین کوتاهی نمی کرد تا اینکه انقلاب پیروز شد. از آن پس یکی از مدافعان انقلاب بود به حدی که در مساجد و پایگاه ها همیشه حاضر بود و مدتی از صدا و سیمای مرکز اصفهان پاسداری می کرد. پس از شروع جنگ، راهی جبهه شد و یکی از نیروهای مخلص و فعال جبهه و جنگ بود. بالاخره در تاریخ 65/12/5 به افتخار شهادت نایل گردید.
جلوه هایی از شهید:
خصوصیات بارز اخلاقی این شهید عبارت بود از:
1 ) تأکید و سفارش برخواندن نماز اول وقت و جماعت. اول وقت بلافاصله کار را تعطیل و خود را به نماز جماعت و یا اول وقت می رساند.
2 ) جلوگیری شدید از دروغ گفتن و غیبت کردن.
3 ) موقع کار و بنایی به هیچ وجه اظهار نمی کرد چه قدر بدهید و هر کسی هر مبلغی می داد بدون توجه می گرفت و جالب این بود مزد کارگران را کامل می پرداخت.
پیام شهید:
شرکت در نماز جمعه لازم و ضروری است. نسبت به برگزاری نماز جماعت تأکید داشت و می گفت اخلاق خوب و پسندیده داشته باشید تا همه شما را دوست بدارند و با دیگران به خصوص پدر و مادر خود مهربان باشید.
سخنان شهید: سفارشم به شما این است که حمایت از روحانیت و افراد متدین و به خصوص ولایت و رهبری و پرهیز از گناه خصوصاً غیبت و دروغ را بر خود واجب بدانید. شرکت در بسیج و پایگاه ها را فراموش نکنید.
گلبرگ های خاطره:
پس از عملیات بدر در جاده ی خندق با بچه های توپخانه ی 105 بودیم. در حالی که آتش گلوله زیاد بود روی پل ها نشسته بودیم. حاج حسین خرازی (فرمانده لشکر امام حسین (ع)) آمد و با حالتی صمیمی گفت: چرا اینجا نشسته اید، مگر قدر خودتان را نمی دانید، شما همه فرزندان من هستید و عزیزان اسلام. بروید به سنگر و چای درست کنید تا من بگردم. طولی نکشید که حاجی آمد و گفت: چای درست شد؟ انگار خیلی خوش هستید ان شاءالله همیشه خوش باشید سعی کنید با اینکه پشه زیاد است و هوا گرم است از سنگر بیرون نروید که خدای ناکرده زخمی یا شهید نشوید، جنگ و اسلام به شما نیاز دارد. پس از صحبت ایشان و خوردن چای یکی از بچه ها به نام سید مهدی حسینی گفت: حاج آقا اجازه بدهید یک عکس بگیرم. حاجی خندید و گفت: عکس مرا برای کنار قندان می خواهی؟ و کمی عقب نشست تا عکس بگیرد و گفت: من لیاقت عکس گرفتن با شما را هم ندارم.
تصاویر شهید:
یادش گرامی و راهش پر رهرو باد