شهید محسن رحیم زاده
نام پدر: احمد
تاریخ تولد: 1348
محل تولد: رهنان
شغل: کارگر
یگان اعزام کننده: بسیج
تاریخ شهادت: 65/10/20
محل شهادت: شلمچه
زیارتگاه: گلزار شهدای شهر رهنان
زندگینامه:
شهید در شهر رهنان در خانواده ای مذهبی دیده به جهان هستی گشود تا نظاره ای بر جهان کند و سربلند از آزمایش به سوی معبودش پر کشد. تحصیلات خود را تا مقطع راهنمایی ادامه داد. طبق گفته ی امام به بسیج منطقه رفت و آموزش نظامی لازم را دید و به جبهه اعزام شد. او در موقع اعزام به جبهه 17 سال بیشتر نداشت، با این حال به عشق کربلا و دین اسلام سنگر درس و کار را رها کرد و قدم به کربلای خونین گذارد و در کربلای 5 به شهادت رسید.
جلوه هایی از شهید:
شهید با خودسازی و جهاد اکبر آماده ی شهادت شد. او می دانست که شهادت بدون پاک نمودن خود از رذائل اخلاقی معنا ندارد. ما به سجده ها و دعاهای بعد از نماز ایشان غبطه می خوردیم. روح پاک خود را با رنج دادن و به زحمت انداختن جسمش در دعاهای کمیل و شرکت در نمازهای جماعت آماده ی پرواز به سوی معشوق خود نمود تا به کمال و سعادت ابدی برسد. از خصوصیات دیگر شهید شجاعت و شهامت او در میدان نبرد بود. او شجاعتش را از سرورش حسین (ع) آموخته بود.
پیام شهید:
شهید جهاد و مقاومت را برای خود تکلیف الهی می دانست و همیشه در صحبت هایش می گفت همه باید برویم، ولی خوشا به سعادت آن هایی که این راه را آن طور که شایسته است طی کنند. در موقع رفتن به جبهه سر از پا نمی شناخت و هنگام اعزام بسیار متبسم بود. شهید در موقع رفتن به جبهه از اقوام حلالیت طلبید و با دلی پاک و قلبی نورانی به منطقه رفت و به معبود و گمشده ی حقیقی خود رسید.
گلبرگ های خاطره:
برادر شهید: در کربلای 4 در یگان دریایی لشکر 25 کربلا مشغول خدمت بود. بعد از اینکه عملیات کربلای 4 به پایان رسید، یک روز در اردوگاه عرب حوالی شهرک دارخویین به دیدار من آمد. من از عملیات کربلای 4 برایش گفتم. او گفت: باید پاک شویم تا به دیدار معبود بشتابیم و گفت که به من الهام شده است که در فلان وقت شهید می شوم و در همان تاریخ به شهادت رسید و به دیدار دوست شتافت.
حاج رحیم انصاری: بنا به سفارش پدرش در دژبانی یگان دریای لشکر 25 کربلا در هفت تپه انجام وظیفه می کرد. موقع عملیات کربلای 5 طبق دستور فرمانده قرار شد نیروهای یگان دریایی غیر از دژبانی تجهیز شده و به خط مقدم اعزام شوند. هنگامی که همه ی اتوبوس ها آماده ی حرکت شدند شهید به طوری که کسی متوجه نشود سوار اتوبوس شد و به منطقه آمد و با اینکه هیچ گونه آموزش قایقرانی ندیده بود یک قایق تحویل گرفته و مثل اینکه ماه ها آموزش دیده باشد رزمندگان اسلام را از منطقه ی آب گرفتگی به خطوط مقدم که شب قبل تصرف شده بود انتقال می داد.
پسرعموی شهید: شهید در لحظات آخر که با قایق از خط بر می گشت، 24 ساعت بود که نخوابیده بود، قایق را به اسکله برد و گفت: تعجب می کنم که چطور سالم به اینجا رسیده ام. در حال صحبت کردن گلوله ی توپی در کنار او به زمین خورد و ترکش این گلوله به وی اصابت کرد. بعد از زخمی شدن بر لب ذکر یا امام زمان (عج) داشت و همه ی جملاتش از ائمه بود. او را به بیمارستان صحرایی رساندم، بعد از پانسمان به بیمارستان امام حسین (ع) منتقل شد، پنج ساعت بعد از عمل جراحی به هوش آمد. گفت: من کجا هستم؟ گفتم: خطر رفع شده است. ولی همچنان با ذکر یا زهرا (س) شهید شد.
یادش گرامی و راهش پر رهرو باد