شهدای شهر رهنان

پایگاه اطلاع رسانی شهدای شهر رهنان

شهدای شهر رهنان

پایگاه اطلاع رسانی شهدای شهر رهنان

شهدای شهر رهنان

پایگاه اطلاع رسانی شهدای شهر رهنان
ایمیل : Shahidan.Rehnan@gmail.com

جستجو
ویژه ها
سرلشکر پاسدار شهید محمدرضا زاهدی

سردار شهید سید اکبر اعتصامی

سردار شهید محمد زاهدی

سردار شهید یدالله تقی یار

آخرین نظرات

شهید رسول باباصفری
نام پدر: حسنشهید رسول باباصفری
تاریخ تولد: 1348
محل تولد: رهنان
شغل: محصل
یگان اعزام کننده: بسیج
تاریخ شهادت: 65/10/4
محل شهادت: ام الرصاص
زیارتگاه: گلزار شهدای شهر رهنان


زندگینامه:
شهید رسول باباصفری در سال 1348 در رهنان اصفهان در خانواده ای مذهبی دیده به جهان گشود. تحصیلات ابتدایی را در حالی که یکی از دانش آموزان ممتاز بود در یکی از مدارس رهنان سپری کرد. او در سال چهارم ابتدایی بود که انقلاب شکوهمند اسلامی آغاز شد و ایشان مثل بزرگترها در جریان انقلاب مخلصانه فعال بود. در تظاهرات پرچمی داشت که برای همه شناخته شده بود به طوری که هر کس آن پرچم را می دید، می فهمید کسی کسی جز رسول آن پرچم را در دست ندارد و آنچنان فریاد می زد که ترس در دل مأموران طاغوت ایجاد می کرد. با پیروزی انقلاب اسلامی و باز شدن مدارس اولین صدای تکبیری که از مدرسه در مراسم صبحگاهی به گوش می رسید صدای رسای رسول بود. او در سال سوم راهنمایی شروع به آموزش امدادگری کرد و به جبهه عزیمت نمود و در بهداری رزمی لشکر مقدس امام حسین (ع) به عنوان امدادگر مشغول شد.


ایشان در کنار جبهه سنگر مدرسه را نیز حفظ کرد و با استعداد وافرش که زبانزد خاص و عام بود درس را ادامه داد و هزینه ی آن را با دسترنج خود تأمین می کرد. ایشان هیچ وقت از مطالعه و تحصیل غافل نمی شد و علاوه بر تحصیل کارهای فرهنگی نیز داشت از جمله تشکیل کلاس های قرآن را در دوره ی تربیتی. او نزدیک عملیات کلاس درس را به سوی جبهه ترک می کرد. سرانجام رسول در عملیات کربلای 4 جان عزیزش را تقدیم حضرت احدیت نمود.


جلوه هایی از شهید:
وظیفه شناس بود و در هر حال وظیفه ای که بر عهده داشت از دوران کودکی تا موقع شهادت به نحو احسن انجام می داد. ایشان علاقه ی خاصی به جبهه و درس و فعالیت فرهنگی داشت.


پیام شهید (متن کامل وصیت نامه) :


" بسم الله الرحمن الرحیم "


إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَیَقْتُلُونَ وَیُقْتَلُونَ وَعْدًا عَلَیْهِ حَقًّا فِی التَّوْرَاةِ وَالْإِنْجِیلِ وَالْقُرْآنِ وَمَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَیْعِکُمُ الَّذِی بَایَعْتُمْ بِهِ وَذَلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ (سوره مبارکه توبه آیه ی 111)
در حقیقت ‏خدا از مؤمنان جان و مالشان را به بهاى اینکه بهشت براى آنان باشد خریده است همان کسانى که در راه خدا مى ‏جنگند و مى ‏کشند و کشته مى ‏شوند این به عنوان وعده حقى در تورات و انجیل و قرآن بر عهده اوست و چه کسى از خدا به عهد خویش وفادارتر است پس به این معامله‏ اى که با او کرده‏ اید شادمان باشید و این همان کامیابى بزرگ است.


به نام خدا و یاد خدا و برای رضای خدا، شکر خدای عالمیان را که جن و انس را خلق کرد و حیات بخشید و رزق و روزی  داد تا شکرگزار آن شکر پذیر باشیم و می میراند و مرگ را پدید می آورد و سزا و جزای خوب و بد را می دهد تا خط فاصلی ما بین این دو باشد .
با صلوات و شهادت بر محمد مصطفی خاتم انبیا (ص) در نوبت اول و امیر المومنین و اهل بیت آن حضرت تا قائم آل محمد (علیهم السلام) و امام عزیز.


در هر معامله و معاشرت خریدار و فروشنده است، فروشنده در برابر جنس خود بها می خواهد و پس از این معامله سندی تهیه می کند و آیا جز اینکه ما می خواهیم با خدای خود معامله کنیم، خریدار خداست و فروشنده مومنین و جنس جان و مال و بها در برابرش جنت و فردوس است و سند معامله قرآن و تورات و انجیل می باشد.
خدایا تو خود شاهد باش که آگاهانه و با چشم باز برای رضای تو ای معبود من به جبهه آمدم، نه تهدید شدم نه تحریک، نه اجبار بود نه صحنه سازی، نه مادی بود نه دنیوی، بلکه دیوانه و مجذوب تو شدم، ای معشوق من آن چنان مرا عاشق خود کردی که رفاه و آسایش شهر و خانه و دنیا و درس و مدرسه و پدر و مادر را رها کردم و در پی تو کوهستان ها و بیابان ها در گرما و سرمای بی نهایت آمدم که تو را پیدا کنم و متوجه ام کردی که خدائیت حق است ای اکرم الاکرمین و آیا جز برای تحقق بخشیدن به آیه شریفه و قاتلوهم حتی لا تکون فتنه به جبهه آمدم تا احکام خدا جاری شود. آمدم به جبهه تا تکلیف ادا کنم و از من راضی باشی اما افسوس که نتوانستم ماموریت خود را به نحو احسن انجام دهم که به تو نزدیکتر شوم چرا که جز تو را ندارم. الهی و ربی من لی غیرک بهترین دوست من و بهترین همدم من و بهترین محرم و راز پذیر من توئی پس مرا به سوی خود بپذیر که مرگ غیر از شهادت برای من ننگ است. مگر موت چیست که این همه از آن رعب و وحشت دارند، مگر شهادت چیست که این چنان آن را دوست دارم تا از همه چیز خود بگذرم، شهادت برای من موت نیست حیات است.


 خدایا لحظاتی بیشتر به عملیات نمانده، شهادت را می بینم، شهادت برایم آن چنان شیرین است که شیرینی عسل را محو می کند. شهد شهادت در من آن چنان عظیم و لذت بخش است که امیال جنسی و مادی را روسیاه کرده. مگر چه نیروئی مرا به سوی خود کشاند؟! آیا جز معشوق من خدا، کسی را سراغ دارید هرگز .


گفتند به جبهه میروی و کشته می شوی گفتم چه فیض عظیمی است لقا خدا، گفتند مفقود می شوی گفتم چه زیارتی است زیارت فاطمه (سلام الله علیها)، گفتند معلول می شوی گفتم چه سعادت و عبادتی است دستانم هدیه ابوالفضل (علیه السلام) و سرم هدیه حسین بن علی (علیه السلام)، گفتند اسیر می شوی گفتم چه رسالتی است چند روزی که به دیدار والدین رفتم بعضی مردم می گفتند چرا جنگ به اتمام و پیروزی نرسیده؟ با دست روی دست گذاشتن شما و به دنبال فساد رفتن عده ای دیگر می خواهید جنگ تمام شود شمایی که نسبت به مسائل روز خود و جنگ بی تفاوتید. ای مردگان متحرک به هوش آیید که واقعه ی کربلای حسین (علیه السلام) در پیش است، جنگ هنوز شروع نشده است، اکنون ما مشغول دفاع از حقانیت خود هستیم، جنگ ما آن روزی است که امام عزیز فرمان بدهند و فرزندان شهدا بزرگ شوند و تداوم بخش راه پدران خود باشند و بخواهند کره زمین را اسلام حاکم باشد.


 همرزمانم مبادا از جنگ خسته شوید، مبادا امام را تنها گذارید، مبادا آرام بنشینید تا دیگران در جامعه مشغول فساد شوند و خون ما را پایمال کنند، شما طبق دستور اسلام عمل کنید، مبادا قرآن را فراموش کنید. در علم و عمل و کوشا باشید و دانشگاه ها را پر کنید. مبادا منحرفان قدرت را در دست گیرند وصیت کلی من وصیت شهدا است و با وجود این که می دانم بعضی نمی خواهند عمل کنند ولی باز هم می نویسم شهدا گفتند از امام پشتیبانی کنید، مگر نگفتند به جبهه ها هجوم آورید؟! مگر تاکید زیاد نداشتند که خون ما را پایمال نکنید و جلوگیری کنید از فساد، اما هنوز از بی حجابی زن و مرد و از آلودگی جوانان اثری است و از خون شهدا یادی نیست. دانش آموزان عزیز هر کدام استطاعت درس خواندن دارید از دیگران پیشی گیرید که آینده اسلام به دست شماست و هر کدام توانایی دارید به جبهه ها بیائید که اگر حالا نیایید دیر است. ای مردم مملکت، مملکت امام زمان است، زمینه را برای ظهور بقیه الله آماده سازید. ای مهدی فرمانده، رهبر ما، پدر ما، در پی جستجوی تو آمدم از قبرستان ها گذار کردم به مساجد رفتم، در پی فقرا رفتم، هر کجا که احتمال می رفت دنبال تو گشتم و جویای تو شدم. آرزو دارم در لحظات آخر سرم را بر دامن خود بگیری تا این آرزو به دلم نماند و ای امام عزیز تا آن جا که جان داریم و توانائی داریم از حقانیت خود و از اسلام و قرآن دفاع می کنیم و زیر بار ظلم  نمی رویم و ذلت نمی پذیریم.


ای مادر رنجدیده ام برای خدا چون زینب (سلام الله علیها) باش و پدر و مادرم اگر من به شما بی احترامی کردم و حق فرزندی را ادا نکردم مرا ببخشید. برادرانم حرکت شما راه حسین (علیه السلام) باشد و خواهرم تداوم راه من رعایت حجاب و پرورش دخترانت به راه فاطمه (سلام الله علیها) و استقامت همچون زینب (سلام الله علیها) باشد.


خیلی مشتاق بودم در کنار قبر ابا عبدالله در کربلا به خاک سپرده شوم ولی افسوس، اگر تا روز شهادتم راه کربلا باز شد جنازه مرا به کربلا ببرید.  
"والسلام "




گلبرگ های خاطره:
به فرزندم گفتم: شما می توانید به جبهه بروید ولی من راضی نیستم که شهید شوید. ایشان در جواب گفتند که این انقلاب که با خون به دست آمده باید با خون هم حفاظت شود و باید اسلام را یاری کنیم.


تصاویر شهید:

شهید رسول باباصفری

شهید رسول باباصفری


یادش گرامی و راهش پر رهرو باد


نظرات  (۱)

ای برادر همشهری، شهید عزیز، دعا کن و شفاعت کن که من هم بتوانم راهت را ادامه بدهم و بر نفسم پیروز شوم.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی