شهید سید مجید حسینی
نام پدر: سید حبیب الله
تاریخ تولد: 1349
محل تولد: رهنان
شغل: محصل
یگان اعزام کننده: بسیج
تاریخ شهادت: 65/3/12
محل شهادت: جاده ی فاو – ام القصر
زیارتگاه: گلزار شهدای شهر رهنان
زندگینامه:
در سال 49 در شهر رهنان متولد شد و دوران کودکی را در کانون گرم خانواده و دامان مادری فداکار سپری نمود و در سن 7 سالگی به مدرسه رفت. در سال های بعد از انقلاب برای شرکت در جلسات قرآن و کلاس های رزمی به مسجد جامع می رفت. به پدر و مادر کمک می کرد. برای حمایت از بسیج و فعالیت های مذهبی و فرهنگی در پایگاه امام حسین (ع) حضوری فعال داشت و در تاریخ 65/3/7 پس از سپری کردن 10 روز مرخصی و گرفتن 10 روز روزه ی ماه رمضان به جبهه بازگشت و در تاریخ 65/3/12 که مصادف با لیالی قدر بود در جاده ی فاو – ام القصر به درجه ی رفیع شهادت رسید.
جلوه هایی از شهید:
غالباً کم حرف بود. قلبی خالی از هرگونه کینه و آکنده از محبت نسبت به معاشرین خود داشت. علاقه مند به شرکت در مراسم عبادی بود و در عزا و مصائب اهل بیت (ع) خصوصاً امام حسین (ع) بسیار می گریست.
پیام شهید:
شیواترین کلام و پیام شهید برگرفته از قرآن بود که خطاب به دنیا پرستان زراندوز این چنین هشدار داد، ای گروندگان به دین، شما مانند آنان که راه کفر و نفاق پیمودند نباشید که گفتند اگر برادران و خویشان ما به سفر نرفته بودند یا به جنگ نمی رفتند به چنین مرگ نمی افتادند. خداست که می میراند و زنده می کند. ای عزیزان، می دانید که سخن دل را با قلم نمی توان نگاشت. دست از امام برندارید.
وصیت نامه شهید:
گلبرگ های خاطره:
مجید محبت عجیبی به پدر و مادر و برادران و خواهرش داشت که زبانزد عام و خاص شده بود. غرور و رشادت و نترسی خاصی داشت. در سال 64 به اردوی آموزشی سپاه رفت و پس از بازگشت به پدر و مادرم گفت: برادران دیگرم نباید به جبهه بروند تا من بتوانم بروم. در آخر سال 64 به اتفاق برادر بزرگش به جبهه اعزام شد و در سال 65 در اعزام مجدد در گردان امام رضا (ع) مشغول به خدمت شد. خاطرات بازمانده از این شهید از زبان برادر بزرگش که همزمان با وی در جبهه بوده و از اعزام به جبهه و حالات روحی و نحوه ی شهادت وی سخن های بسیار شگفتی دارد که در این سطور نمی گنجد.
تصاویر شهید:
یادش گرامی و راهش پر رهرو باد