شهید سعید سلیمی
نام پدر: عوضعلی
تاریخ تولد: 1343
محل تولد: رهنان
شغل: کارگر کارخانه
یگان اعزام کننده: بسیج
تاریخ شهادت: 63/12/23
محل شهادت: جزیره ی مجنون
زیارتگاه: گلزار شهدای شهر رهنان
زندگینامه:
شهید سعید سلیمی در بیستم خرداد سال 1343 در خانواده ای مذهبی و مومن در شهر رهنان چشم به جهان گشود. پس از طی تحصیلات ابتدایی و راهنمایی به دبیرستان راه یافت. در کلاس دوم نظری بود که جنگ شروع شد. در سال 1360 به جبهه رفت و در سال 1361 مجروح گردید و جهت معالجه به تهران اعزام شد و از تهران به بیمارستان واحد منتقل شد. پس از بهبودی نسبی دوباره به جبهه ی حق علیه باطل شتافت و در سال 1363 برای دومین بار مجروح گردید و در بیمارستان صدوقی اصفهان بستری گردید. پس از بیرون آمدن از بیمارستان در حالی که هنوز عصا به دست داشت به جبهه رفت. پس از چهل روز یعنی در تاریخ 1363/12/23 شربت گوارای شهادت نوشید.
جلوه هایی از شهید:
او انسانی متواضع و فروتن بود و هر کس از او درخواستی می نمود تا آنجا که برایش مقدور بود سعی در انجام آن می کرد. بسیار به پدر و مادر و خواهران و برادران خود احترام می گذاشت. به جلسات قرآن و دعا پایبند بود و در نزد او غیر از خدا و ائمه اطهار هیچ چیزی جایگاهیی بالاتر از شهادت نداشت. او یکی از اعضای فعال پایگاه های بسیج مردمی بود.
پیام شهید:
تنها خواهشی که من از خواهرانم دارم این است که زینب وار زندگی کنند. روحانیت مبارز پیرو خط امام و ولایت فقیه را تنها نگذارید که این ها یاوران امام زمانند. پدر بزرگوارم و مادر عزیزم، درست است که باید عصای پیری شما می شدم اما چه می شود کرد که صدام خونخوار، آن جرثومه ی فساد و آن نوکر شرق و غرب چنین بی رحمانه به اسلام عزیز و میهن اسلامی ما حمله کرده و نمی توان ساکت نشست، باید پوزه ی این جانی قرن را به خاک مالید تا دیگر جنایتکاران نتوانند چنین خیالی را در سر بپرورانند. پدر و مادر و خواهران و برادران اگر می خواهید گریه کنید برای اباعبدالله (ع) گریه کنید و در آخر از قول من از همه ی خویشان، آشنایان و دوستان حلالیت بطلبید.
گلبرگ های خاطره:
همیشه می گفت: خدایا من از زندگی و خانواده ام سیر نشده ام و بدون هدف هم خودم را به کشتن نمی دهم. بلکه این راه را شناختم و انتخاب کردم و منتهای آرزوی من رسیدن به لقای تو است و برداشت کلی من از شهادت، شربتی است که هر کس توان نوشیدن آن را ندارد، مگر اینکه خود را از تمام قید و بندهای ظاهری اعم از جان و مال رها نموده و در راه حق علیه باطل فدا کند. خدایا از تو طلب می کنم تا زمانی که لیاقت شهادت را ندارم از دنیا نروم که آخرین لحظه ی خوشی من در نیا همان لحظه ی آخر است که چشمانم بسته می شود. خیلی خوشحالم از اینکه جانم را فدای مکتب محمد (ص) و علی (ع) می کنم و این را بدانید ای مسلمانان جهان به خصوص مردم ایران که اسلام همیشه در حال جنگ با کفار است. برادرم تو وارث لباس رزمم می باشی. تو باید با رفتن به جبهه و ریختن خون جنایت پیشگانی چون صدام و گروهک های وابسته درخت نوپای انقلاب اسلامی را آبیاری نمایی. والسلام.
تصاویر شهید:
یادش گرامی و راهش پر رهرو باد