شهدای شهر رهنان

پایگاه اطلاع رسانی شهدای شهر رهنان

شهدای شهر رهنان

پایگاه اطلاع رسانی شهدای شهر رهنان

شهدای شهر رهنان

پایگاه اطلاع رسانی شهدای شهر رهنان
ایمیل : Shahidan.Rehnan@gmail.com

جستجو
ویژه ها
سرلشکر پاسدار شهید محمدرضا زاهدی

سردار شهید سید اکبر اعتصامی

سردار شهید محمد زاهدی

سردار شهید یدالله تقی یار

آخرین نظرات

شهید محمد علی خاکی
نام پدر: یداللهشهید محمد علی خاکی
تاریخ تولد: 1343
محل تولد: رهنان
شغل: نجار
یگان اعزام کننده: بسیج
تاریخ شهادت: 63/12/21
محل شهادت: جزیره ی مجنون
زیارتگاه: گلزار شهدای شهر رهنان


زندگینامه:
محمد علی دومین شهید این خانواده ی شهید پرور می باشد. او فردی مخلص و متقی بود. محمد علی در سن هفت سالگی درس را شروع کرد، بعد از چندین سال فعالیت درسی سیکل خود را گرفت. از زمانی که خود را شناخت نماز و روزه اش ترک نمی شد. از آغاز انقلاب اسلامی در تظاهرات شرکت می کرد و بعد از انقلاب همراه با برادر شهیدش در بسیج و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شرکت نمود. شهید محمد علی از آغاز جنگ تحمیلی در جنگ شرکت داشت و سه بار هم مجروح شد و سرانجام در 21 اسفندماه، در عملیات بدر در سال 63 به فیض شهادت نایل گشت.


جلوه هایی از شهید:
شهید در جریانات جنگ و جبهه فعال بود. چند بار برادرش به او گفت: می خواهم برایت زن بگیرم ولی او می گفت: تا جنگ هست حرف زن و زندگی را نزن. برادرش در جواب او گفته بود: اندازه ی سهمت رفته ای بس است، او می گفت: اسلام سهم و قسمت ندارد.


پیام شهید:
ای مردم همیشه به خاطر داشته باشید که ما از خداییم و به سوی او بر می گردیم و روزی در دادگاه عدل الهی محاکمه خواهیم شد و پاداش خود را خواهید گرفت. مواظب باشید و از عذاب الهی بترسید تا گرفتار آن نشوید و زندگی پیامبران و چهارده معصوم را سرمشق زندگی خود قرار دهید.


گلبرگ های خاطره:
چند روز قبل از عملیات ثامن الائمه در یکی از محورهای جبهه آبادان به نام ولایت فقیه خدمت شهید محمد خاکی بودیم. زمزمه ی عملیات شکست حصر آبادان به گوش می رسید. یکی از برادران سپاهی آمد و 40 نفر، از جمله شهید خاکی را در قالب دو دسته جدا نمود. بعد از سه روز، عملیات شکست حصر آبادان شروع شد. برادر خاکی که به طرف دشمن در حال حرکت بود یک گلوله ی آر پی جی به کنارش خورد و بیش از 20 ترکش کوچک و بزرگ به بدنش اصابت نمود و یکی نیز به گردنش اصابت کرده بود. خواست خدا بود که برادر خاکی چند صباحی را بماند و دوباره در جنگ حاضر شود. وقتی به مرخصی آمدیم او را در حالی که گردنش باند پیچی شده بود زیارت کردیم و جویای حالش شدیم. گفت: هر چه خدا بخواهد، راضی هستم به رضای حق.


یادش گرامی و راهش پر رهرو باد

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی