شهید بهزاد کیانی
نام پدر: صفر
تاریخ تولد: 1341
محل تولد: اصفهان
شغل: محصل
یگان اعزام کننده: بسیج
تاریخ شهادت: 61/8/11
محل شهادت: عین خوش
زیارتگاه: گلزار شهدای شهر رهنان
زندگینامه:
بهزاد کیانی در سال 1341 در شهر اصفهان به دنیا آمد. در بسیج به طور شبانه روزی به پاسداری از ارزشهای انقلاب می پرداخت. بعد از دو ماه به جبهه رفت و بار سوم از ناحیه ی پا مجروح شد. همیشه کلامش این بود که دعا کنید من شهید شوم، تا اینکه بعد از یک سال نبرد در جبهه در عملیات محرم شهید شد. به گفته امام عزیز از سربازانی بود که در سال 1342 در گهواره آرمیده بود. وی از دوران کودکی روح بزرگی داشت و آثار بزرگ منشی و از خود گذشتگی در چهره اش نمایان بود، همیشه در کارها موفق و گویی در جست و جوی گمشده ای بود.
جلوه هایی از شهید:
اشک می ریزیم برای کسانی که با آن ها بودیم، با آن ها در صف نماز جماعت می ایستادیم، با آن ها غذا می خوردیم و با آن ها به گردش می رفتیم. دینم اسلام است، به خاطر استواری دینم یعنی اسلام عزیز پای به جبهه های نبر حق علیه باطل گذاشتم. برادرانم امیدوارم آن هایی که در خط امام و انقلاب هستند قاطعانه راه خود را ادامه دهند که همان راه شهیدان است.
پیام شهید:
در این لحظات آخر نکاتی را توضیح می دهم: رفتنم به جبهه فقط برای رضای خدا بوده و بس. خدایا در این واپسین لحظات آنقدر خالصم کن که این احساس یعنی شهادت را درک کنم و از تمام معصیت ها و گناهان به دور و سبکبال و عاشق به سویت پرواز کنم که شهادت در راهت چه زیباست. برادرارن عزیز، آیا تا کنون به فکر گرسنگان آفریقا و بقیه مستضعفان جهان بوده اید؟ آیا فکر کرده اید که در لبنان چه می گذرد؟ شما ای جوانان، نکند که در رختخواب ذلت بمیرید که حسین (ع) در میدان جنگ شهید شد. خواهرم حجابت را و برادرم نگاهت را حفظ کن. رفتن به نماز جماعات و جمعه و خواندن دعای کمیل و دعای توسل و ندبه را از یاد نبرید و در تمام لحظات امام را فراموش نکرده و همیشه دعاگوی این فرزند حسین (ع) باشید. امیدوارم آن هایی که در خط امام هستند قاطعانه تر این راه را ادامه دهند که همان راه شهیدان است.
گلبرگ های خاطره:
قبل از عملیات محرم داخل چادر مستقر بودیم. تعداد زیادی از بچه های رهنان دور هم جمع شده بودند و با هم شوخی و صحبت می کردند. از جمله ی آن ها شهید بهزاد کیانی بود. ایشان از باب مزاح می گفت: این همه قبل از عملیات گریه و زاری کرده و به خدا التماس می کنیم که شهید شویم اما در حین عملیات زیر آن آتش سنگین خانه ی موش را هزار تومان می خریم تا از گزند تیر و ترکش در امان بمانیم. این شهید عزیز در همان عملیات شربت شهادت نوشید.
یادش گرامی و راهش پر رهرو باد