شهدای شهر رهنان

پایگاه اطلاع رسانی شهدای شهر رهنان

شهدای شهر رهنان

پایگاه اطلاع رسانی شهدای شهر رهنان

شهدای شهر رهنان

پایگاه اطلاع رسانی شهدای شهر رهنان
ایمیل : Shahidan.Rehnan@gmail.com

جستجو
ویژه ها
سرلشکر پاسدار شهید محمدرضا زاهدی

سردار شهید سید اکبر اعتصامی

سردار شهید محمد زاهدی

سردار شهید یدالله تقی یار

آخرین نظرات

شهید اکبر (یدالله) تقی یار
نام پدر: حسینشهید اکبر (یدالله) تقی یار
تاریخ تولد: 1341
محل تولد: رهنان
شغل: کارگر – سرباز
یگان اعزام کننده: ژاندارمری
تاریخ شهادت: 62/9/24
محل شهادت: کردستان
زیارتگاه: گلزار شهدای شهر رهنان


زندگینامه:
اکبر تقی یار در خانواده ای مذهبی چشم به جهان گشود. وی در حالی دوران طفولیت و تحصیلات ابتدایی را پشت سر گذاشت که ناچار بود علاوه بر تحصیل در جهت امرار معاش خانواده همدوش پدر باشد. وی با شروع انقلاب در حالی که در سال دوم راهنمایی تحصیل می کرد در تظاهرات شرکت می نمود. پس از پیروزی انقلاب و با شروع جنگ تحمیلی آرزوی حضور در جبهه های نبرد حق علیه باطل، آرام و قرار را از او سلب کرد. تا اینکه موقه خدمت سربازی او فرا رسید. وی پس از گذراندن دوران آموزش نظامی به منطقه ی کردستان اعزام گردید و پس از دو ماه مبارزه با ضد انقلابیون سرانجام در 24 آذرماه به لقاء الله پیوست.


جلوه هایی از شهید:
بسیار خوش خو و خوش رفتار بود. در راهپیمایی ها و تظاهرات علیه رژیم شاه شرکت می کرد.


پیام شهید:
این مطالب از آخرین نامه ی شهید است:
انسان یک روز به دنیا می آید و روزی هم از دنیا می رود و تنها کردار و اعمالش بر جای خواهد ماند. پس مرگ سرنوشت ما می باشد و چه بهتر که انسان در راه مکتب و هدفش کشته شود. از مرگ من نگران نباشید، زیرا نزد خدای متعال زنده هستم و روزی می گیرم. فقط جسم من از میان شما رفته است. از مرگم ناراحت نباشید و برایم سیاه نپوشید. مادر عزیز می دانم که از مرگ من نگران خواهی شد اما این را بدان، کسانی که در راه خدا کشته می شوند، زنده هستند و نزد خدا روزی می گیرند. امیدوارم خدا مرا از همان بندگان شهیدش قرار دهد.
پروردگارا: چنان کن که سربازان ما همواره دشمنان خویش را اندک ببینند و سلحشورانه به آنان حمله آورند.
پروردگارا: نیروی دشمن هر چه قوی باشد ضعیف ساز و ناخن های درنده شان را از بیخ برآور.


لاله ی این چمن آغشته به رنگ است هنوز
اکبر، سپر از دست مینداز که جنگ است هنوز


گلبرگ های خاطره:
یکی از روزهایی که شهید به مرخصی آمده بود به اتفاق برادرش به گلزار شهدای رهنان رفته بود و در آنجا خیلی گریه و بی قراری کرده بود. به ایشان گفته شده بود که چرا اینقدر گریه می کنی، گفته بود که تمام دوستان و رفقا و بچه محل های من اینجا هستند ولی من هنوز اینجا ایستاده ام و لیاقت شهدات را نداشته ام و از این ناراحت هستم.


یادش گرامی و راهش پر رهرو باد

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی