شهید محمدحسین ترابی
نام پدر: علی
تاریخ تولد: 1330
محل تولد: رهنان
شغل: پاسدار
یگان اعزام کننده: سپاه
تاریخ شهادت: 61/11/18
محل شهادت: جنوب
زیارتگاه: گلزار شهدای شهر رهنان
زندگینامه:
در اوایل فروردین 1330 در خانواده ای مستضعف به دنیا آمد، نامش را محمدحسین گذاشتند. بعد از گرفتن مدرک ابتدایی ترک تحصیل کرد. بعد از چند سال که به کار کشاورزی مشغول بود به اهواز رفت و پیش برادر بزرگترش به کار مشغول شد. در اهواز نیز در جلسات مذهبی که برپا می شد شرکت داشت. به سن 17 سالگی که رسید از دختری که اهل همان شهرستان بود توسط خانواده اش خواستگاری کرد و بعد از چند روز وارد زندگی تازه ای شد. بعد از اینکه خدمت سربازی او به اتمام رسید شغل رانندگی تاکسی را برگزید. بعد از مدتی به اصفهان برگشت و در شرکت مسافربری ایران پیمای اصفهان استخدام و مشغول کار شد تا زمانی که انقلاب اسلامی به پیروزی رسید. در اوایل انقلاب در فعالیت هایی که در مساجد و پایگاه های مردمی انجام می شد شرکت می کرد و در سال 59 که تازه سپاه پاسداران تأسیس شده بود به عضویت این نهاد انقلابی درآمد و برای بردن نیرو به جبهه های جنگ در این نهاد مشغول به کار شد در پی این مأموریت در لشگر چهارده امام حسین (ع) راننده ی فرمانده، رحیم صفوی بود. طی مدتی که در جبهه ها حضور داشت با این فرمانده همکاری می کرد تا اینکه سرانجام در تاریخ 61/11/18 بعد از دیدار با حضرت آیت الله طاهری امام جمعه ی شریف اصفهان که در جبهه های جنگ و منطقه ی عملیاتی حضور داشتند، در همان منطقه ی عملیاتی به درجه ی رفیع شهادت نایل گشت.
جلوه هایی از شهید:
از خصوصیات اخلاقی شهید این بود که در منزل با تمامی افراد خانواده اش بسیار با ملایمت رفتار می نمود، سعی می کرد مشکلات خانواده را دوستانه و با صمیمیت حل کند. بیشتر مواقع به نماز خواندن و قرآن می پرداخت. اگر اطرافیان و همسایگان برای کاری که از دست او برمی آمد به او رجوع می کردند برایشان انجام می داد و مشکل آن ها را تا جایی که می توانست حل می کرد. ضمناً از خصوصیات بارز ایشان این بود که سعی می کرد بیشتر اوقات، نماز را به جماعت اقامه کند.
پیام شهید:
تنها پیامی که داشت تکیه بر خدا و بر نماز و قرآن و ادامه ی راه شهیدان بود. به همسرش می گفت: تنها خواهش من این است که فرزندانم را طوری تربیت کنید که هم راه من را ادامه دهند و هم در آینده برای جامعه مفید باشند و بتوانند راه انقلاب اسلامی را پیش گیرند، ضمناً تأکید داشت که نماز جمعه تان هیچ گاه ترک نشود.
گلبرگ های خاطره:
همسر شهید: تنها خاطره ای که از یادمان نمی رود این است که شب قبل از آخرین مرتبه ای که می خواست به جبهه برود بعد از به جا آوردن نماز مغرب و عشاء و خواندن قرآن مثل اینکه مانند تمام شهدا به او الهام شده بود که راهی که می رود راهی ابدی است و برگشتی ندارد، قاب عکسی که داشت آورد و شروع به مرتب کردن و تمیز کردن آن نمود و از من خواست که عکس های تمام فرزندانش را برای او بیاورم. عکس ها را پایین عکس خود در قاب نهاد. سوال کردم برای چه این عکس ها را می خواهید؟ گفت: این قاب عکس را بالای سر جنازه ام بگذارید. فردای آن شب وقت خداحافظی بعد از سفارش هایی که به خانواده اش کرد، رفت. دل کندن از خانواده برای شهید بسیار سخت و دشوار بود به خاطر همین چند مرتبه برگشت کلید به در انداخت و در را باز کرد و بدون اینکه صحبتی بکند با نگاه کردن فهماند که برای حفظ جان شما و حفظ دین اسلام باید این راه را بروم.
تصاویر شهید:
یادش گرامی و راهش پر رهرو باد
سلام عمو خوبی عمه خوبه مامان جون خوبه شمد کجایین.