شهید مرتضی اکبری
نام پدر: محمد علی
تاریخ تولد: 1344
محل تولد: رهنان
شغل: کارگر کارخانه ناسیونال
یگان اعزام کننده: بسیج
تاریخ شهادت: 61/4/23
محل شهادت: شلمچه
ریازتگاه: گلزار شهدای شهر رهنان
زندگینامه:
مرتضی اکبری در خانواده ای متوسط و مذهبی در شهر رهنان از توابع اصفهان در تاریخ 1344 متولد گردید. در سن 6 سالگی به دبستان رفت و دوره ی ابتدایی را به خوبی و با نمرات بالا قبول شد. بعداَ تصمیم گرفت که روزها را کار کند و شب ها را درس بخواند. در دوران انقلاب با شرکت در راهپیمایی ها و با پخش نوارهای مذهبی و اعلامیه و شرکت در مجالس و محافل اسلامی مسیر خود را انتخاب نمود. قبل از دوران انقلاب و پیروزی جمهوری اسلامی، آن شهید مخفیانه نوارهای امام خمینی را به خانه می برد، برای اینکه صدای نوار از خانه خارج نشود و یا از ترس دستگیری توسط مأموران شاه ضبط را به زیر پتو می برد و گوش می داد و رساله های امام خمینی را می خواند. پس از آغاز جنگ تحمیلی در بسیج آموزش نظامی دید. پس از آن سه ماه در لردگان خدمت کرد و سپس به جبهه های جنوب اعزام شد. بالاخره در تاریخ 61/4/23 در عملیات رمضان در منطقه ی شلمچه به درجه ی رفیع شهادت نایل آمد. شهید مرتضی اکبری با کمک چند نفر از بچه های محل کتابخانه ای به نام کتابخانه ی شهید مرتضی مطهری واقع در مسجد صاحب الزمان تأسیس کردند و خود مسئول کتابخانه بود.
جلوه هایی از شهید:
او از همان ابتدا شخصی متدین و با ایمان بود و حتی با کسانی که درباره ی انقلاب حرفی می زدند بحث می کرد. همیشه دوست می داشت که خانواده اش را مذهبی بار بیاورد. خواهرانش را به حفظ حجاب و شرکت در نماز های جمعه و جماعت توصیه می کرد. می گفت که راه مبارزه با دشمن شرکت در این مجالس است. هر جا می نشست به اقوام برای فعالیت های انقلابی توصیه می کرد.
پیام شهید:
سلام به پیشگاه رهبر انقلاب که راه چگونه زیستن را به ما آموحت و سلام به بر حسین سرور شهیدان. سلام به پیروان خط امام و سلام و درود به پیشتازان انقلاب اسلامی و در رأس آن ها قائد اعظم، امام خمینی، پرچمدار حماسه آفرین انقلاب حسین (ع)، که برای پیشبرد هدف های اسلام عزیز بر طاغوت و طاغوتیان عصر خود پیروز گشت. از این خوشحالم که جانم را نثار اسلام و مکتب محمد (ص) و علی (ع) می کنم. اسلامی که به من فهماند چگونه فکر کنم و راهم را چگونه انتخاب کنم. قلبم روشن است که اسلام پیروز می شود پس در راه پیروزیش باید کوشید. من با میل خود به جبهه رفتم چون ما متعلق به خودمان نیستیم. درخت اسلام برای سیراب شدن احتیاج به خون دارد، بر ملت مسلمان ایران واجب است که پیام امام را لبیک گفته و این درخت را با خون خود سیراب کنند. بعد از شهادت، من چند چیز از شما می خواهم، از طرف من از تمام فامیل و دوستان و همسایگان برای من حلالیت بطلبید. مادرم مرا حلال کنید که نیمه شب ها از خواب بیدار می شدی و برای من زحمت می کشیدی.
یادش گرامی و راهش پر رهرو باد